ایلیا خانیایلیا خانی، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

ایلیاخانی و اکنون آدلیا خانی

تحویل سال 92

امسال تحویل سال جدید ساعت 14و21دقیقه روز چهارشنبه 30اسفند1391 بود و آن روز من و ایلیا و احمد باهم تنها بودیم چراکه مامانی و بابایی با دایی حسین و دایی مهدی و دایی سجاد مسافرت بودند لحظه سال تحویل به خاطر مشکل کاری ام خیلی غصه دار بودم آخه هم به لحاظ مالی مشکل داشتم چراکه تازه خونه خریده بودیم و من کلی قرض داشتم هم به لحاظ عاطفی که پس از 10 سال کارکردن در یک محیط به این راحتی باهات خدافظی میکنن. بهرحال من واسه احمد یک جفت کفش ورزشی پوما و واسه ایلیا یک سرباز جنگی آهن ربایی عیدی خریده بودم احمد هم در یک اقدام شگفت انگیز و غیر قابل باور یک گوشی موبایل سامسونگ به من عیدی داد و سال نو با هدیه نو آغاز شد...... شام هم منزل بابای (احمد) رفتیم ...
19 ارديبهشت 1392

سال 92

ایلیا جان امروز که بعداز مدتها در وبلاگت متن میزارم خاطرات تلخ و شیرینی شروع شروع سال 92 برام دوباره تکرار شد ؛ خدارا شکر میکنم که در کنارم خانواده ای گرم و صمیمی است که با محبتشان مرا هیچوقت تنها نگذاشتن . پروردگارم توراسپاس گویم که سعادت و سلامتی را به من و عزیزانم عطا فرمودی و همچنان به درگاهت التماس دارم که بهترینها را برای عزیزانم بخواه و مرا از نعمت حضورشان محروم مگردان   .
19 ارديبهشت 1392

تعطیلات نوروز 92

امسال نوروز 92 سال پرمیهانی بود پنجشنبه ١ فروردین جلوس منزل پدربزرگ احمد بود و ناهار را همانجا صرف کردیم عصر هم که به خونمون آمدیم خاله سمانه با احسان و پسراش به دیدنمون آمدن جمعه ٢ فروردین به دیدد دائی قاسم که عزادار پدر خانومش بود رفتیم و عصر هم دائی عباس و مریم با مرتضی به همراه شهربانو و رضا و پارسا با جمال و ملیحه و فاطمه به دیدن ما آمدن بعدهم شام رفتیم خونه بابایی (احمد) چون دائی های احمد اونجا دعوت بودن شنبه ٣ فرووردین دوستانم توی خونه من جمع شدن تا حماسه اخراجمون رو جشن بگیریم. البته همه غصه دار بودن و وقتی رفتن جو سنگین غم تو خونمون موج میزد یکشنبه ٤ فروردین مامانی و بابایی با عمه افسانه و محسن و فرزین به دیدنمون آمدن ...
19 ارديبهشت 1392

تولد 5 سالگی ایلیا

چهارشنبه 21 فروردین 1392 روز تولد ایلیاجان این روز دومین روز روضه مامانی بود که برای حضرت زهرا گرفته بود و ما تصمیم گرفتیم تولد ایلیا را بعدا بگریم. اما در این روز گل پسرم هدیه هاشو گرفت : مامانی هاش هرکدام نفری پنجاه هزار تومان دادن عمه افسانه بیست هزار تومان داد و دائی عباس و دائی حسین و خاله سمانه هرکدام سی هزارتومان دان من و بابااحمد هم تمام پولها رو خرج خونه و خوراک و .. کردیم . البته یک اسباب بازی پک دزدان دریایی هم واسه خودش خریدیم. ...
19 ارديبهشت 1392

شروع کار در سال 92

شنبه 31 فروردین اولین روز شروع کار در شرکت آقای صدرزاده که همان کار قبلیمان اما در قالب پیمانکار و بخش خصوصی میشد را شروع کردیم ساعت 7:30 در سالن همایش هتل آبان ابتدا خط مش های شرکت را شنیدیم سپس صبحانه خوردیم و بعد هم رفتیم نمایشگاه کلیه وسایلمان را به شرکت انتقال دادیم همین روز هم قرارداد کاریمان به مدت سه سال امضاء شد و حقوق فروردین را هم دریافت کردیم و از روز یکشنبه 1 اردیبهشت هم به طور رسمی شروع کارمان بود.
19 ارديبهشت 1392