ایلیا خانیایلیا خانی، تا این لحظه: 16 سال و 20 روز سن داره

ایلیاخانی و اکنون آدلیا خانی

سال 92

ایلیا جان امروز که بعداز مدتها در وبلاگت متن میزارم خاطرات تلخ و شیرینی شروع شروع سال 92 برام دوباره تکرار شد ؛ خدارا شکر میکنم که در کنارم خانواده ای گرم و صمیمی است که با محبتشان مرا هیچوقت تنها نگذاشتن . پروردگارم توراسپاس گویم که سعادت و سلامتی را به من و عزیزانم عطا فرمودی و همچنان به درگاهت التماس دارم که بهترینها را برای عزیزانم بخواه و مرا از نعمت حضورشان محروم مگردان   .
19 ارديبهشت 1392

تعطیلات نوروز 92

امسال نوروز 92 سال پرمیهانی بود پنجشنبه ١ فروردین جلوس منزل پدربزرگ احمد بود و ناهار را همانجا صرف کردیم عصر هم که به خونمون آمدیم خاله سمانه با احسان و پسراش به دیدنمون آمدن جمعه ٢ فروردین به دیدد دائی قاسم که عزادار پدر خانومش بود رفتیم و عصر هم دائی عباس و مریم با مرتضی به همراه شهربانو و رضا و پارسا با جمال و ملیحه و فاطمه به دیدن ما آمدن بعدهم شام رفتیم خونه بابایی (احمد) چون دائی های احمد اونجا دعوت بودن شنبه ٣ فرووردین دوستانم توی خونه من جمع شدن تا حماسه اخراجمون رو جشن بگیریم. البته همه غصه دار بودن و وقتی رفتن جو سنگین غم تو خونمون موج میزد یکشنبه ٤ فروردین مامانی و بابایی با عمه افسانه و محسن و فرزین به دیدنمون آمدن ...
19 ارديبهشت 1392

تولد 5 سالگی ایلیا

چهارشنبه 21 فروردین 1392 روز تولد ایلیاجان این روز دومین روز روضه مامانی بود که برای حضرت زهرا گرفته بود و ما تصمیم گرفتیم تولد ایلیا را بعدا بگریم. اما در این روز گل پسرم هدیه هاشو گرفت : مامانی هاش هرکدام نفری پنجاه هزار تومان دادن عمه افسانه بیست هزار تومان داد و دائی عباس و دائی حسین و خاله سمانه هرکدام سی هزارتومان دان من و بابااحمد هم تمام پولها رو خرج خونه و خوراک و .. کردیم . البته یک اسباب بازی پک دزدان دریایی هم واسه خودش خریدیم. ...
19 ارديبهشت 1392

شروع کار در سال 92

شنبه 31 فروردین اولین روز شروع کار در شرکت آقای صدرزاده که همان کار قبلیمان اما در قالب پیمانکار و بخش خصوصی میشد را شروع کردیم ساعت 7:30 در سالن همایش هتل آبان ابتدا خط مش های شرکت را شنیدیم سپس صبحانه خوردیم و بعد هم رفتیم نمایشگاه کلیه وسایلمان را به شرکت انتقال دادیم همین روز هم قرارداد کاریمان به مدت سه سال امضاء شد و حقوق فروردین را هم دریافت کردیم و از روز یکشنبه 1 اردیبهشت هم به طور رسمی شروع کارمان بود.
19 ارديبهشت 1392

سال 92 سال تحول

ایلیاجان شروع سال 92 سال سختی واسه مامان بود .. 28 اسفندماه 1391 طی تماس دوستم فاطمه متوجه شدم محل کارمان دریک حرکت ناگهانی اقدام به  اخراج 50نفر از 90نفر کارکنانش را نموده است که نام من و کلیه دوستانم در این لیست می باشد. و این اقدام باعث شد که خود حدیث مفصلی باشد در باب روز و شب عید و سال جدید  ودر اردیبهشت 1392  متوجه شدیم که خود مدیران شرکت اقدام به تاسیس شرکت خصوصی در همین زمینه کاری زده اند و اخراج پرسنل در حقیقت انتقال پرسنل به شرکت خصوصی خودشان بوده است  
18 ارديبهشت 1392

سال نو مبارک

امروز چهارشنبه 23/12/91 آخرین روز کاریم است و از هفته آینده میروم مرخصی تا به کارهای خانه و عید و ... بپردازم. شنبه 26/12/91 هم مراسم دومین جشن تحصیلی ایلیا می باشد. و این هم ایلیا در تبریک سال نو ...
23 اسفند 1391

پایان 91

شب چله ایلیاو مهد نیکو امروز ٧ اسفند ١٣٩١ است و در پایان روزهای سال ٩١ هستیم . سالی که گذشت از نظر من به لحاظ کاری سال خیلی سختی بود ایلیا هم اولین سال مهد رفتنش به طور مداوم بود . خدایا خودمونو به تو میسپاریم چون هستی   ...
8 اسفند 1391

اولین برف 91

روز دوشنبه 27/9/91 شاهد اولین برف بودیم و ایلیا التماس داشت که مهد نرود و من هم سرکار نروم و با هم آدم برفی درست کنیم درنتیجه باهم در منزل ماندیم و تمام هنرمان را برای درست کردن یک آدم برفی و با تانکش به خرج دادیم این هم ایلیا در روز برفی ...
20 دی 1391

جشنی از جنس پرسش

ساعت 17 مورخ ٢٢/٨/٩١ جشن پایان دوره آموزشی ایلیا خانی در مهد کودک نیکو چند روزی بود که با اینکه ایلیا جان سرما خورده بود می فرستادمش مهد تا برای روز جشن بتونه قوی حضور داشته باشه خواندن چند شعر - خواندن آیه کوثر و توحید با معنی و به زبان انگلیسی و پرسش کلمات و افعال انگلیسی و اشعار اموزش حروف الفبا از برنامه های این جشن بود. ایلیا اشعارش رو با صدای بلند می خوند چون هم باهاش کار کرده بودم و هم براش یک کادو خریده بودم که قرارمان براین بود که به شرط شعر بلند خوندن بهش بدم اما در کلمات و جملات انگلیسی ضعیف بود . اینهم جشن یک دوره آموزشی به زبان تصویر از گل پسرم       ...
24 آبان 1391