21 فروردین 93 تولد ایلیا
چندماهی بود که ایلیا جان مرتب سراغ روز تولدشو میگرفت و به گفته خودش یکی از آرزوهاش برگزاری جشن تولدش بود
بلاخره تصمیم گرفتن جشن تولد یک هفته مانده به ٢١ فروردین ٩٣ از طرف پدر به پسر ابلاغ شد و خواب رو از چشم پسرک ربود و روزشمار روز تولد هر روز از طرف ایلیا اعلام میشد
تا روز چهارشنبه صبح که گل پسرم از خواب بیدار شد باشوق گفت : مامان یک خبر خوش ؟ یک بار دیگه بخوابم و بیدارشم روز تولدم است
و یک خواب گذشت و صبح ٢١فروردین ساعت نه صبح با یک کیک به شکل تانک و ٣٢ بسته پک شده شامل اشترودل - آب میوه و شکلات و یک هدیه کوچیک راهی مهد کودک ارم شدیم و در جمع دوستان مهد جشنی به مناسبت تولد برگزار کردیم. و ایلیاجان کلی کادوهای قشنگ به یادگار از دوستاش گرفت.
بعداز جشن اومدیم خونه تا آماده شیم واسه جشن خودمانی بعدازظهر
در طبقه سوم منزل مامان جشنی باحضور دو تا مامانی - فرزین و عمه جون- ترنم و آریا و خانم عمو جان - پیمان و پزمان و خاله جون - و فاطمه و مامانش ملیحه جون- تارا و مامانش ستاره جون - سینا و مامانش سهیلا جون ساعت پنج بعداز ظهر برگزار گردید.
بعداز جشن پسرکم کلی از من و باباش تشکر کرد و ابراز محبت نمود.
البته قبل از میهمانی اش به بابا احمد سفارش کرده بود که واسه مامان گل بگیره و پدر هم در یک حرکت غیر منتظره یک دسته گل قشنگ بهم هدیه کرد.
و چند تا از عکسهای تولد ایلیا گل پسر