ایلیا خانیایلیا خانی، تا این لحظه: 16 سال و 18 روز سن داره

ایلیاخانی و اکنون آدلیا خانی

دل نوشته ای برای دخترم

1393/10/20 8:38
نویسنده : مامان فریبا
367 بازدید
اشتراک گذاری

روزنگاری از روزهایی که ننوشتم چراکه در چرا غرق بودم

پنجشنبه 13 شهریور 93

خسته از حالات و بیماریهای اخیر درد های شدید معده و غیره با شک و تردید چک بی بی و نتیجه مثبت و مبهوت از چرا؟

شنبه 15 شهریور ویزیت دکتر و آزمایش در کلینیک حضرت رسول و نهایت دوشنبه 17 شهریور نتیجه HCG 1000 در کمال ناباوری و چرا؟

در بهت و نگرانی از اوضاع جسمی و روحی نزد دکتر نائبی رفتم که در کلامش وعده ای از زنده ماندن این میهمان ناخوانده نبود .

با شرایط کاری سخت و وضعیت جسمانی سخت تر شامل خونریزی در  7/5/93 عمل کورتاژ  لغو شد به دلیل اینکه در سونو انجام شد ضربان قلب جنین زنده مشاهده شد  ( CRL 8W5d ) و حاصل آن ویار شدید و کاهش وزن تا سه کیلو و لاغیر

نسخه دکتر در آن شرایط فقط فقط استراحت مطلق بود که به دلیل اوج کاری پروژه برگزاری نمایشگاه این نسخه پشت گوش انداخته شد و درنهایت به نحوه احسن با بیشترین سود مازاد بر بوجه مورخ  23 لغایت 27 مهرماه پروژ ه ام برگزار گردید

در ماه آبان هم در حاشیه آنفولانزای شدید و خونریزیهای پی در پی  آزمایشات غربالگری و سونو Nt  نیز صورت گرفت که نتیجه آنها نیز به خیر و خوشی اعلام شد .

پاداش برگزاری احسنت پروژه کاری ام یک ماه مرخصی تشویقی در  آذر ماه بود که باتوجه به حجم کار و عواقب آن از 5 آبان به دلیل خونریزی شدید که در سونو انجام شده و جود هماتوم در ابعاد 70  جفت سرراهی و پایین بودن جنین و ... با نسخه پزشک به یک ماه مرخصی استعلاجی تبدیل شد .

و در نهایت سه شنبه 16 دی ماه در بیمارستان سینا با انجام ششمین سونو در چندماه اخیر با اعلام دفع هماتوم و سلامتی جنین که به احتمال زیاد دختر نیز می باشد به آرامشی نسبی رسیدم چرا که هنوز جفت سرراه و پایین بودن جنین مراقبت خاص خود را میطلبد .

نمیدانم چرا و به چه حکمتی این وقایع را پشت سرگذاشتم و هروز با خودم میگفتم چرا؟ آغوش خدایم را میطلبیدم برای خالی شدن اشکهایم از این تنهایی و از این چرا؟ اما  این میهمان ناخوانده از همان ابتدا به من الهام کرده بود که دختری است که قرار است بماند تا همدم مادر شود . هربار که دکتر میرفتم و میگفت صدایش شنیده نمیشود من با تمام وجود احساسش میکردم البته خود او نیز از همان ابتدا پر تحرک و پرشور بود گویا شوق زیادی برای این میهمانی داشت .

امروز آرامتر شده ام دیگر پذیرفته ام و در انتظار دیدنش بیتابم هر روز در نماز صبح برای فرزندانم سلامتی و ایمان و برکت دعا میکنم . برای پسرم و برای دخترم خوشبختی و سعادت میطلبم و شکرگذار نعمت مادر شدن از خدای خوبم هستم .

 

پسندها (2)

نظرات (3)

خاله سمانه
23 دی 93 23:22
الهی قربون خودت و اون جیگر خاله که دختر هم هست بشم عزیز دل خاله میاداین طلسم پسر زایی بیفته و کرشمه ونازی که واسه این پسرا بیاره من که خیلی خوشحال شدم خیلی اونم تازه دختر خواهر خیلی واسه خالش عزیزه چشم انتظارم زود در بیاد از پیله اش این پروانه زیبای خاله
مامان فریبا
پاسخ
خواهرجون مرسی میدونم چقدر خوشحال شدی بخصوص واکنش پژمان خیلی جالب بود] اما نمیدونم چرا قددوتادنیا دلم گرفته؟ خیلی تنهام دخترکم میاد واسه پرکردن تنهایی مامانش
مامان سمانه
24 دی 93 15:02
سلام عزیزم اشکال نداره این طبیعی است موقعی که حامله ای واکنش هرمونها و بدن باعث میشه این فکر را بکنی دختر نازت که به دنیا بیاد جایی برای هیچ فکری نمیزاره
مامان سينا
20 بهمن 93 12:35
واي يه ني نيچه عالي! بهشتي كه زير پاي مادرانه پاداش درد زايمان نيست.پيامي از خداست كه يادت باشه خدا تك تك اين استرسها و دلواپسي ها رو ميينه.اين اشكها و بدحالي ها و تمام سختي هاي شيريني كه يعد تولد بچه ادامه داره. تبريك مي گم كه دوباره مادر ميشي و دوباره تبريك ميگم كه داري دختر دار ميشي. راستي با اون داداش قلدر كي ميتونه به اين دختر نزديك بشه
مامان فریبا
پاسخ
سلام سهیلاجون دلم واست یه ذره شده خیلی دوست دارم ببینمت ممنونم از لطفت - راست میگی هنوز خواهرش نیومده ایلیا غیرت بازیهاش گل کرده و واسش خط و نشون هم میکشه بهرحال خواستیم به کاندیدهای سینا جون یکی اضافه شه