روزنگاری از روزهای پایانی سال 93
" روزهای پایان سال 93 را طی می کنیم با تمام سختیها و شادیهایش " ایلیا جان پسرم سال 93 سالی جذاب برات بود چراکه تجربه رفتن به مدرسه و یادگیری و آموزش را داشتی این جذابیت و پذیرش مدرسه از جانب تو برای ما هم جالب بود . خداراشکر می گویم که از همان روز اول مدرسه را پذیرفتی و مقاومت نکردی همچنین با راننده سرویس خو گرفتی و همیشه ابراز صمیمیت می کنی . خانم شاملو معلم خوبت را خیلی دوست داری بطوریکه حتی از این دوست داشتنت من و بابا سواستفاده کرده و درجهت پیشرفت درس و تحصیل از آن بهره برداری می کنیم . از خانم روحی کمک معلم کلاس هم خیلی الهام میگیری و خیلی از نکته های زندگی را از زبان خانم روحی بیان میکنی. به بهد...
اولین کارنامه درسی در زندگی پسری ( سال 93)
پسرم عسلم و عزیزترینم ؛ ایلیا جان شاید این کارنامه امروز برای تو فقط یک کاغذی بود که مامان از دیدنش خیلی خوشحال شد ولی از نگاه مامان این برگه هزاران امید و آرزو است، این برگه چنان برایم حساس بود که حتی استرس گرفتنش نتونست پاهایم را حرکت دهد و دریافت این کارنامه را به بابا سپردم و تا این برگه بیاد خونه در دلشوره مرده و زنده شدم . ( حسی بدون شرح ) هر روز بعد از کارم که می آمدم خانه پا به پا تو نوشتم و خواندم و خندیدم و غمگین شدم و هزاران چهره دیگر تا تو بنویسی آب و یادبگیری باباآب داد. و جمع کنی و الگو بسازی و .... میدانم باید توکل داشته باشم اما نمیدانم چرا تمام آینده تو را در این برگه و برگه های مشابه می بین...
جشن شکوفه ها مهرماه 93
دوشنبه 31 شهریور 93 جشن شکوفه ها بود و شکوفه ما هم تو این روز حضور داشت تا مسیر علم و دانش رو شروع کنه در دبستان علامه ایلیا مرد من تو این روز بدون هیچ بهونه آماده رفتن شد و از این جشن و رفتن به مدرسه استقبال کرد مهر 93 و جشن شکوفه ها به روایت تصویر یادش بخیر روز اول مدرسه ...
تولد مرتضی جیگر عمه
سه شنبه 7 مرداد جشن تولد مرتضی جیگر عمه بود فعلا قسمت ما از عمه شدن همین یکدونه طلا و آقا شده عصرونه خونه دایی قاسم دور هم جمع شده و روز خیلی خوب و قشنگی رو گذراندیم و این هم دوتا عکس یادگاری مرتضی جان انشاااله جشن صدو یک سالگی ات در کنا ر عزیزانت با بهترین آرزوها بهار - پارسا- مرتضی - فاطمه - ایلیا و پژمان و پیمان با حضور محمد امین و سلما که خارج از عکس هستند ...
یک سفر همین جوری
همین جوری و بدون برنامه تصمیم گرفتیم بریم شمال و آب و هوایی تازه کنیم . سه شنبه 6خرداد 93 ساعت 11 ظهر به سمت بابلسر حرکت کردیم و ساعت 11 شب در یکی از سوئیت های متل ویلاخزر اقامت داشتیم روز بعد هم رفتیم جنگل چمستان و آب گرم فاروج که همین جوری لاستیک ماشین ترکید و زاپاس پیچ نداشت و ... و خلاصه تا عصر زمان را برای درست شدن ماشین هدر دادیم اما خوش گذشت . پنجشنبه هم دیگه نخواستیم زیاد دور بریم تا جنگل نور رفتیم و بعداز صرف نهار امدیم کنار ساحل و قایق سواری و خوشگذرانی . و نهم هم که روز جمعه بود برگشتیم خونه تا واسه شنبه و کار و مشغله آماده باشیم . و این هم روایت این سفر خیلی کوتاه به تصویر ...
در ادامه تولد ایلیاجان
و در ادامه تولد ایلیا جان چندتا عکس دیگه که شامل عکس ایلیا در مهد کودکش و عکسی از هدایای دوستاش که یادگار قشنگی میتونه واسه گل پسرم باشه میزارم یک عکس هم از هدایای جشن تولد خانوادگی شامل : پنجاه هزار تومان نقد هدیه مامانی و بابایی (مامان بابا)-سی هزار تومان هدیه عمه افسانه - شصدهزار تومان هدیه خاله سمانه-و چهل هزار تومان هدیه دایی حسین - و بیست هزار تومان هدیه دایی عباس ( چون در جشن به دلیل داشتن کلاس جبرانی مریم جان نتونسته بود بیاد بعدا به ایلیا داد) که جمعا دویست هزار تومان شد که مقرر شد با عیدی جمع شده ( شامل پنجاه هزار تومان هدیه مامان فریبا - سی هزار تومان هدیه بابا احمد و همچنین پنجاه هزار تومان عیدی بابایی و بیست هزار تومان مام...
21 فروردین 93 تولد ایلیا
چندماهی بود که ایلیا جان مرتب سراغ روز تولدشو میگرفت و به گفته خودش یکی از آرزوهاش برگزاری جشن تولدش بود بلاخره تصمیم گرفتن جشن تولد یک هفته مانده به ٢١ فروردین ٩٣ از طرف پدر به پسر ابلاغ شد و خواب رو از چشم پسرک ربود و روزشمار روز تولد هر روز از طرف ایلیا اعلام میشد تا روز چهارشنبه صبح که گل پسرم از خواب بیدار شد باشوق گفت : مامان یک خبر خوش ؟ یک بار دیگه بخوابم و بیدارشم روز تولدم است و یک خواب گذشت و صبح ٢١فروردین ساعت نه صبح با یک کیک به شکل تانک و ٣٢ بسته پک شده شامل اشترودل - آب میوه و شکلات و یک هدیه کوچیک راهی مهد کودک ارم شدیم و در جمع دوستان مهد جشنی به مناسبت تولد برگزار کردیم. و ایلیاجان کلی کادوهای قشن...
عید نوروز 92 پیشاپیش مبارک
روز جشن ایلیا این سه تا عکس که توسط عکاس مهدارم آقای معتمدی گرفته شده بود با پرداخت هزینه پانزده هزار تومان در اختیار ما قرار گرفت ...