ایلیا خانیایلیا خانی، تا این لحظه: 16 سال و 29 روز سن داره

ایلیاخانی و اکنون آدلیا خانی

روزنگاری از روزهای پایانی سال 93

" روزهای پایان سال 93 را طی می کنیم با تمام سختیها و شادیهایش " ایلیا جان پسرم سال 93 سالی جذاب برات بود چراکه تجربه رفتن به مدرسه و یادگیری و آموزش را داشتی این جذابیت و پذیرش مدرسه از جانب تو برای ما هم جالب بود . خداراشکر می گویم که از همان روز اول مدرسه را پذیرفتی و مقاومت نکردی همچنین با راننده سرویس خو گرفتی و همیشه ابراز صمیمیت می کنی . خانم شاملو معلم خوبت را خیلی دوست داری بطوریکه حتی از این دوست داشتنت من و بابا سواستفاده کرده و درجهت پیشرفت درس و تحصیل از آن بهره برداری می کنیم . از خانم روحی کمک معلم کلاس هم خیلی الهام میگیری و خیلی از نکته های زندگی را از زبان خانم روحی بیان میکنی. به بهد...
14 اسفند 1393

اولین کارنامه درسی در زندگی پسری ( سال 93)

پسرم عسلم و عزیزترینم ؛ ایلیا جان شاید این کارنامه امروز برای تو فقط یک کاغذی بود که مامان از دیدنش خیلی خوشحال شد ولی از نگاه مامان این برگه هزاران امید و آرزو است، این برگه چنان برایم حساس بود که حتی استرس گرفتنش نتونست پاهایم را حرکت دهد و دریافت این کارنامه را به بابا سپردم و تا این برگه بیاد خونه در دلشوره مرده و زنده شدم . ( حسی بدون شرح ) هر روز بعد از کارم که می آمدم خانه پا به پا تو نوشتم و خواندم و خندیدم و غمگین شدم و هزاران چهره دیگر تا تو بنویسی آب و یادبگیری باباآب داد. و جمع کنی و الگو بسازی و .... میدانم باید توکل داشته باشم اما نمیدانم چرا تمام آینده تو را در این برگه و برگه های مشابه می بین...
8 بهمن 1393

جشن شکوفه ها مهرماه 93

دوشنبه 31 شهریور 93 جشن شکوفه ها بود و شکوفه ما هم تو این روز حضور داشت تا مسیر علم و دانش رو شروع کنه در دبستان علامه ایلیا مرد من تو این روز بدون هیچ بهونه آماده رفتن شد و از این جشن و رفتن به مدرسه استقبال کرد مهر 93 و جشن شکوفه ها به روایت تصویر یادش بخیر روز اول مدرسه ...
1 مهر 1393

تولد مرتضی جیگر عمه

سه شنبه 7 مرداد جشن تولد مرتضی جیگر عمه بود فعلا قسمت ما از عمه شدن همین یکدونه طلا و آقا شده عصرونه خونه دایی قاسم دور هم جمع شده و روز خیلی خوب و قشنگی رو گذراندیم و این هم دوتا عکس یادگاری مرتضی جان انشاااله جشن صدو یک سالگی ات در کنا ر عزیزانت با بهترین آرزوها     بهار - پارسا- مرتضی - فاطمه - ایلیا و پژمان و پیمان با حضور محمد امین و سلما که خارج از عکس هستند ...
8 تير 1393

یک سفر همین جوری

همین جوری و بدون برنامه تصمیم گرفتیم بریم شمال و آب و هوایی تازه کنیم . سه شنبه 6خرداد 93 ساعت 11 ظهر به سمت بابلسر حرکت کردیم و ساعت 11 شب در یکی از سوئیت های متل ویلاخزر اقامت داشتیم روز بعد هم رفتیم جنگل چمستان و آب گرم فاروج که همین جوری لاستیک ماشین ترکید و زاپاس پیچ نداشت و ... و خلاصه تا عصر زمان را برای درست شدن ماشین هدر دادیم اما خوش گذشت . پنجشنبه هم دیگه نخواستیم زیاد دور بریم تا جنگل نور رفتیم و بعداز صرف نهار امدیم کنار ساحل و قایق سواری و خوشگذرانی . و نهم هم که روز جمعه بود برگشتیم خونه تا واسه شنبه و کار و مشغله آماده باشیم . و این هم روایت این سفر خیلی کوتاه به تصویر     ...
10 خرداد 1393

در ادامه تولد ایلیاجان

و در ادامه تولد ایلیا جان چندتا عکس دیگه که شامل عکس ایلیا در مهد کودکش و عکسی از هدایای دوستاش که یادگار قشنگی میتونه واسه گل پسرم باشه میزارم یک عکس هم از هدایای جشن تولد خانوادگی شامل : پنجاه هزار تومان نقد هدیه مامانی و بابایی (مامان بابا)-سی هزار تومان هدیه عمه افسانه - شصدهزار تومان هدیه خاله سمانه-و چهل هزار تومان هدیه دایی حسین - و بیست هزار تومان هدیه دایی عباس ( چون در جشن به دلیل داشتن کلاس جبرانی مریم جان نتونسته بود بیاد بعدا به ایلیا داد) که جمعا دویست هزار تومان شد که مقرر شد با عیدی جمع شده ( شامل پنجاه هزار تومان هدیه مامان فریبا - سی هزار تومان هدیه بابا احمد و همچنین پنجاه هزار تومان عیدی بابایی و بیست هزار تومان مام...
27 فروردين 1393

21 فروردین 93 تولد ایلیا

چندماهی بود که ایلیا جان مرتب سراغ روز تولدشو میگرفت و به گفته خودش یکی از آرزوهاش برگزاری جشن تولدش بود بلاخره تصمیم گرفتن جشن تولد یک هفته مانده به ٢١ فروردین ٩٣ از طرف پدر به پسر ابلاغ شد و خواب رو از چشم پسرک ربود و روزشمار روز تولد هر روز از طرف ایلیا اعلام میشد تا روز چهارشنبه صبح که گل پسرم از خواب بیدار شد باشوق گفت : مامان  یک خبر خوش ؟ یک بار دیگه بخوابم و بیدارشم روز تولدم است و یک خواب گذشت و صبح ٢١فروردین ساعت نه صبح با یک کیک به شکل تانک و ٣٢ بسته پک شده شامل اشترودل - آب میوه و شکلات و یک هدیه کوچیک راهی مهد کودک ارم شدیم و در جمع دوستان مهد جشنی به مناسبت تولد برگزار کردیم. و ایلیاجان کلی کادوهای قشن...
26 فروردين 1393